During the week

ساخت وبلاگ
...، آنتی موآن، تلوریوم، پلوتونیوم، استاتین| درحالی که نور زرد چراغ خواب چشمم رو اذیت می کرد| "تو چرا اینقدر سرد رفتار می کنی؟"| "ممنون، شما خوبی؟"، رو به دختر کلاس هشتمی که حالمو میپرسه| "از شوت زدن نترس"| عذرخواهی های خانم نون بعد از برخورد کتاب به سرم| "سرد نیستم"|It doesn't even matter how hard you try| وقتی نزدیک بود ط رو ببوسم| نظریه ی کوانتمیِ ساختارِ اتم| گاوپرست| nobody owns you|"عجب چشمایی"| "مگه رفتن من برای کسی مهمه؟"| پست تایپ میکردمو صدایی به گوشم نمی رسید| "زهرا خونه ست با هم بریم نماز؟"|...الکترونگاتیویِ فلوئور| "همین کتابو میبرم"| نشسته بودم با گربه ها مدیتیشن کار می کردم| "یعنی نمره ی کم مشکل از دبیرتونه؟"| هوا اینقدر سرد بود که بینی م رو حس نمی کردم| "فاطمه، چشماتو ببند!"| چگونه یک گیاهخوار را دچار یاس فلسفی کنیم| "تو خیلی با من سرد شدی:("| یه ساعت غلط هم دوبار زمان درستو نشون میده|"تولدت مبارک"| تک تک وبلاگ نویسا داشتن میرفتن| "آدم باش!" رو به آینه دستشویی| همه کانالامو میوت کردم| f*ck you|بابا زنگ می زد| "یه ساعت دیگه زیرگازو خاموش کن"، مامان گفت| "اِاِاِ! اِس او چ During the week...
ما را در سایت During the week دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4wholelifef بازدید : 216 تاريخ : پنجشنبه 7 بهمن 1395 ساعت: 10:35

یه موقع هست آدم میخواد خودشناسی کنه یا به عبارتی سرخودشو گرم کنه، برای همین میره آزمون و این چیزا میده و از این جور نتایج براش میاد که یه پوزخندِ ملیحی (!) روی لبهاش میاره :-/ (این عکسا برای آزمونهای یکی دو ماه پیشه، امروز تو اسکرین شاتها دیدمشون) البته در حقیقت من دیشب داشتم به 20 سال بعدم فکر می کردم. به اینکه میخوام 20 سال بعد کی (who)، کجا و چطوری باشم. به اینکه خودم دلم میخواد دقیقا چه ویژگی هایی رو اون زمان کسب کرده باشمو به چه موقعیتی رسیده باشم.  تصویرذهنیم مبهم بود؛ خدشه داشت، میدونستم چه چیزهای میخوام ولی کنار هم که میذاشتم با هم جور در نمیومد. آدم باید یه ورژن از خودش تو آینده داشته باشه، تا وقتی که کتابشو برای امتحان ترم خوندن باز میکنه، تنها انگیزه ش برای امتحان دادن، فیلم دیدنِ بعد از آزمون نباشه! تا الان امتحانا خوب بود. خوب نمیشد هم باز خوب می بود! ++جمله ی پست قبلی رو به آینه ی دستشویی گفته بودم؛ امیدوارم لایک ها و دیس لایکهاتون هم برهمین اساس بوده باشه چون مسئولیت برداشت های دیگه رو نمی پذیرم.  During the week...
ما را در سایت During the week دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4wholelifef بازدید : 217 تاريخ : پنجشنبه 7 بهمن 1395 ساعت: 10:35

پارسال یکی از زنگهای هنرمون بود که نمیدونم چه بحثی پیش اومده و دبیرمون گفت : من حتی دیدم دختری رو که سر قبر باباش گریه نکرده، خیلیا خیلی بی احساسن. حرف دبیرمون همانا و مخالفت های بچه ها و علی الخصوص خودم دررابطه با برداشت ایشون از بااحساس و بی احساس بودن همان! هی میگفتیم اینکه کسی گریه نکرده به معنیِِ ناراحت نبودن نیست و اصلا خیلی ها عادت ندارن در همچین موقعیت هایی گریه کنن.   اون روز که خاکسپاری مادربزرگم بود، گریه م نمی اومد. یادم نمیاد بخاطرِ "مرگِ کسی" گریه کرده باشم، بلکه جوِّ فضایی که تو خاکسپاری هاست اشکمو در میاره. مثلا وقتی عموم مُرد، اشکهای بابام منو گریه انداخت نه مرگ عمو. وقتی زن عموم فوت کرد، اتفاقاتی که تو خونه شون می افتاد باعث شد گریه کنم وگرنه من زیاد زن عمو رو نمی شناختم. فقط هر سال موقع عید اونا می اومدن شمال و یه هفته ای هی همدیگرو می دیدیم. مرگِ مادربزرگم من رو به گریه ننداخت ولی اشک های مادرم یکم حالت بغض بهم داد. اینکه نتونستم حتی تو اون شرایطم گریه کنم بخاطر این بود که مریضی ها و بستری شدن ها مادربزرگ داشت خبرِ مرگشو بهمون می داد.البته یه دلیل دیگه ش هم اینِ که During the week...
ما را در سایت During the week دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4wholelifef بازدید : 194 تاريخ : پنجشنبه 7 بهمن 1395 ساعت: 10:35

یکی از بدترین چیزهایی که می تونست برای من اتفاق بیوفته، همون قضیه ست. قضیه ای که هیچ نقشی درش نداشتم و عملا اون کاری که بقیه فکر می کردن من انجام دادم رو انجام نداده بودم، اما اون کار به اسمم زده شد؛ بعضی وقتا با خودم میگم اگه خودم اونکارو کرده بودم، فکر می کردم این مجازات منه یا همچین چیزی. ولی حالا که کار نکرده ای رو به اسم من زدن، خیلی دارم می سوزم.  البته دیگه اون اتفاق تب و تابش خاموش شده، ولی هیچ وقت فراموش نمیشه و همیشه در ذهنِ بقیه نسبت به من یه برداشت غلطی ایجاد می کنه. خیلی دارم می سوزم، اولین و تنها باری که به معنای واقعی میخواستم زمان برگرده عقب، همون موقع بود.  هنوز از یادم نرفته   During the week...
ما را در سایت During the week دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4wholelifef بازدید : 183 تاريخ : پنجشنبه 7 بهمن 1395 ساعت: 10:35

خواب مساله ی مهمیه؛ حداقل برای من که هست. ولی همین خودم ساعت های خوابم متغیره، یعنی هر دوره ای یه مدتی میخوابم. قبلتر (مثلا دوسال پیش) که اهمیتی نمی دادم، ساعتای 12 یا 1 میخوابیدم تا 7 صبح به زور و سر و صدای مادرم بیدار شم! مصیبتیه اینجوری بیدار شدن واقعا.  بعدها این جور شد که از 11 میخوابیدم تا 5-6.  تابستونا البته کلا گند می زدم به همه چیز (تا کلاس هفتم و خود همون سال) و مخصوصا ماه رمضون از 11 میخوابیدم تا 3، بعدش همینجوری تا 7. و از دوباره میخوابیدم! ولی با ورودم به مدرسه ی جدید، که تابستون ها از مرداد ماه کلاس تابستونی میذاره تا حدودا اواخر شهریور (دو بار در هفته) مجبور شدم ساعات خوابمو تنظیم کنم که روزهای مدرسه به مشکل نخورم  بعد دوباره ماه مهر شروع می کردم به 11 خوابیدن تا 7.  البته قطعا کلی تغییرات این مدلی بوده، که جزئیاتش زیاده و حافظه ی من برای یادآوریشون خوب نیست.  سه روزی میشه که بین 9:30 تا 10 شب میخوابم، و خودجوش بدون هیچ مشکلی بین 4 تا 4:20 بیدار میشم. حس سبکباری میباره اصن :) البته استفاده کردن درست وقت تو این زمان خودش معضلیه واقعا. از یه طرف، همه خوابن و خونه در سکوت During the week...
ما را در سایت During the week دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4wholelifef بازدید : 210 تاريخ : پنجشنبه 7 بهمن 1395 ساعت: 10:35

بالاخره رفتم این سایت و اونجا هم تست شخصیت دادم و نتیجه با همون قبلیِ تطابق داشت. (INTP)  ولی هنوز پستی که مربوط به وبلاگ قبله و تستی که حدودا پارسال داده بودمو پیدا نکردم، تا اینا رو بسنجم.  تستِ دفعه ی قبل (برای دو سه ماه پیشه تا اونجایی که میدونم) از یک منبع فارسی(البته تست رو خودشون طراحی نکردن قاعدتا، ولی باز اکثرا میگن که نمونه انگلیسیش قابل اعتماد تره) : تست چند روز پیش از منبع انگلیسی : اینم تفسیرشون به فارسی و انگلیسی : https://www.16personalities.com/intp-personality و  http://www.khodshenas.ir/MBTI/INTP همون شروع خوندنِ تفسیر انگلیسیش متحیر و خوشحال شدم، متحیر چون نوشته فقط سه درصد از این نوع در جامعه هستن؛ دلیل خوشحالیم رو هم که خودش در جمله ی بعدیش توضیح داده :)))) +البته که : "شناخت شخصیت برای برچسب زدن بر خود نیست، برای پرورش برتری ها و کنترلِِ کاستی هاست " During the week...
ما را در سایت During the week دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4wholelifef بازدید : 267 تاريخ : پنجشنبه 7 بهمن 1395 ساعت: 10:35

سلام. خوبی؟ امروز درحالی صفحه ی وبلاگ رو باز کردم که رو کاناپه ی جلوی تلوریون نشسته بودم (حدودای ساعت 5صبح اینا) و مامان و بابام هم تو آشپزخونه صبحانه میخوردن؛ وقتی دو ثانیه بعدش صفحه ی بایگانی شده رو دیدم، چنان با صدای بلند و یک تکه خندیدم، که فکر کردم باید مامان بابام یه علامت تعجب بزرگ رو سرشون درست شده باشه. اما برنگشتم که نگاهشون کنم. فقط با شوخی به جمله ی مامان که گفت "همه دختر دارن ما هم داریم :/"، گفتم "حالا بده دخترتون میخنده؟ شما کدوم دختری رو میشناسین که یهو بزنه زیر خنده؟ " و بعد فکر کردم واقعا چرا اینقدر یهویی زدم زیر خنده؟ جوابی پیدا نکردم ودر تاییدِ حرف بابا که گفت "از غم فیزیک می خنده"، "آفرین" بلندی سر دادم و سرمو کردم تو برگه های فیزیک که روی میز جلوییم بود و به حل کردن نمونه سوالها پرداختم.  اتفاقا همین نیم ساعت پیش که با محمود از مدرسه برمیگشتیم و بارون می اومد و داریوش داشت یه آهنگی با طعنه های سیاسی میخوند و محمود تفسیر می کرد جمله هاشو، داشتم به این فکر می کردم که چرا اونقدر یهویی زدم زیر خنده؟ حتی اواخر راه بلند داد زدم : چرا چرا چرا :| که چون این چیزا زیاد عجیب During the week...
ما را در سایت During the week دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4wholelifef بازدید : 186 تاريخ : پنجشنبه 7 بهمن 1395 ساعت: 10:35

چند روز قبل از امتحانات فکر کنم که لافکادیو این پست رو گذاشت. از همین پست آهنگ far from any road رو گوش کردم و بعد جاهایی که دنبال متن و معنیش می گشتم، در منابع فارسی نوشته بود که برای تیتراژ سریال true detective انتخابش کردن. بعد که درباره ی این سریالِ یکم جست و جو کردم فهمیدم عکسی که لافکادیو پست کرده، تصویر همین سریاله. یه روز هم یهویی تو پوشه های فیلمی که برادران دارن، پوشه ی سریال رو باز کردم، که دیدم یه چیزی اضافه شده به اسم true detective!! منم تصمیم گرفتم همون یک سیزنی که تو پوشه بودو ببینم.  اواخر فیلم که داشتم درباره ی فیلم تو نت چرخ می زدم، متوجه شدم سریال به نوع خاصی ساخته شده که هر فصلی یه داستان جدا به همراه بازیگران جدید داره. خب خیلی خورد تو ذوقم؛ نقش اصلی سیزن اول به حدی به دل نشسته بود که دوست نداشتم برم قسمت آخر رو ببینم و همه چیز تموم شه. ولی خب شد! قسمت آخرشو که دیدم، تیتراژ پایانی رو هم از لافکادیو گرفتم. آهنگی به اسمِ angry river.  میون همین فیلم دیدن ها و امتحانات، اینستاگرام هم چک می کردم خب! داشتم تو صفحه ی یکی از گیاهخوار می گشتم که دیدم یه کلیپ برفی از رشت گ During the week...
ما را در سایت During the week دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4wholelifef بازدید : 202 تاريخ : پنجشنبه 7 بهمن 1395 ساعت: 10:35

متاسفانه چند وقته متوجه شدم روابط مدرسه ای اونقدر که فکر می  کردم راحت نیست و همه ی تصورات چرت و پرتم نابود شده حدودا! قبلتر که می دیدم کسی از روابط مدرسه ش با دوستانش می ناله یا زیاد درباره ی این چیزها حرف می زنه، تو ذهنم همیشه این سوال مطرح می شد که خب چرا اگه نمیخوان با یکی دوست باشن، هنوز باهاش دوستی میکنن؟! این چند وقت تونستم دلیل این سوالهام رو پیدا کنم و به قولی ریشه ی مشکل رو بیابم! قضیه اینه که شوربختانه من تو هیچ مقطعی از مدرسه تا الان یک رابطه ی واقعی دوستانه رو تجربه نکردم (برای همین هم تو این سن دارم به این نتایج میرسم درحالیکه باید از قبل براشون فکر می کردم و حداقل با این چیزای پیش پا افتاده کنار می اومدم)، چون خوشم نمیومد یک کسی زیاد از حد به حریم خصوصی من وارد بشه، یعنی در حالیکه میخواستم دوستانی هم داشته باشم اما خواستار این بودم که دوستیمون بیرون از دروازه ی مدرسه تموم بشه و هر کی بره پیِ کارش! تو مجازی با اینکه همیشه به دیدار با وبلاگ نویس های مختلف فکر کردم و بارها درباره ی اینکه آدم های وبلاگ نویس قراره چجوری باشن خیال پردازی هایی داشتم، در قلب من یک ترسی از دیدن During the week...
ما را در سایت During the week دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4wholelifef بازدید : 235 تاريخ : پنجشنبه 7 بهمن 1395 ساعت: 10:35